نه گفتنی !
نه گفتنی !

نه گفتنی !

۵ سال و ۵ روز همراه با همراه اول

یادش به خیر روزی که موبایل خریدم چه حس و حالی داشتم .. اون موقع ها موبایل داشتن برای خودش عالمی داشت  

دوره دوره پفک نمکیه ۵۰ تومنی بود و وقتی برای خریدن خط ۹۲۰ هزار تومن می دادی یعنی سری تو سرا داشتی .. تلفنا هنوز کالر آی دی نداشت و مزاحم تلفنی بودن مثل یه شغله پاره وقت بود برای بعضی ها و موبایل این امکانو داشت که بفهمی کی بهت زنگ می زنه دوران قبضای سبز و سفید بود که وقتی تو مستطیل سرویس پیامهای کوتاه رقمی می نوشت معنیش این بود که  ۵ هزار تومن ریختی تو جیب مخابرات تا بتونی با گوشیت اس ام اس بزنی  

تو این واویلای بی امکاناتی و تلفن عمومیه سکه ای  وقتی سر کلاس موبایلت زنگ می خورد مثل این بود که برات حکم رئیس جمهوری زدن و چه قرار مدارایی که با خانواده ها و دوستان آشنایان نمی ذاشتی که سر ساعت فلان بهت زنگ بزنن چون اون موقع ها نظم کلاس و جلسه رو با زنگ موبایل بهم زدن نشونه با کلاسی بود و مثل الان به خاطرش دانشجو رو از کلاس بیرون نمی کردن و نشونه تازه به دوران رسیدگی نبود  

خلاصه منم تو اون دوران صاحب موبایل شدم .. دوم خرداد ۸۳ ساعت ۷ عصر .. هنوز برگه ی صورتی رنگ اجاره به شرط تملیکشو دارم .. گوشیه اولم ال سی دیش رنگی بود و خیلی دوستش داشتم چون اکثر گوشی هایی که دست دوستام بود صفحه اشون سیاه سفید بود  

بعد از چند سال که موبایل داشتن دیگه عادی شد .. مدل گوشی نشونه با کلاسی بود و منم از قافله عقب نموندم و  یه ۶۶۳۰ خریدم و به خیال خودم با کلاس شدم  

که سره یه جریانی به خاطر گیگیل مجبور شدم بفروشمش و دوباره با گوشی اولیم زندگی مسالمت آمیزی رو شروع کردم و دیگه بی خیال کلاس و رو کم کنی و بولوتوث بازی شدم و در واقع به درجه ای از عرفان رسیده بودم تو مقوله گوشی   

حتی چند بارم که میکروفونشو باطریش خراب شد بردم دادم درستش کردن .. قیافه آقاهه وقتی می دید می خوام ۲۰ تومن خرج گوشیی بکنم که شاید به زور خودشو پنجاه تومن بخرن خیلی دیدنی بود اما من دیگه به گوشیم عادت کرده بودم .. ۵ سال بود که با هم زندگی کرده بودیم .. باهاش خوابیده بودمو با صدای زنگ و اس ام اسش بیدار شده بودم .. حتی چند بار با خودم برده بودمش تو حموم !!! پس دیگه به خاطر این نگاهها ولش نمی کردم

خلاصه داشتیم به خوبی و خوشی با هم زندگی می کردیم که ۲-۳ شب پیش بعد از اینکه با بیتانم شامو تو فست فود پاپا نوش جان کردیم و بیتانم رفت خونه و منم با دربست آمدم سر کوچه پیاده شدم وقتی می خواستم از جوب سر کوچه رد بشم یهو بند کیفم از تو قلاب در اومد و کیفم تالاپ افتاد تو جوب  

جربانه آبم شدید بود و کیفم همینطوری داشت قل می خورد برای خودشو می رفت . مجبور شدم به خاطر نجات محتوایات کیفم طی عملیات ژانگولر بازی شیرجه بزنم تو جوب

همه چیزم خراب شد : شناسنامه .. کارت ملی .. گواهینامه .. دفترچه بیمه .. دفتر حساب کتاب شرکت ..  موبایلم .. کیف لوازم آرایشم .. گزارشایی که تازه پرینتشو گرفته بودم و با خودم آورده بودم خونه روشون کار کنم ..خلاصه که هوار هوار بردن دار و ندار ما را  

همراه گرمابه وگلستانه ۵ ساله ی من اون شب خاموش شد و دیگه روشن نشد ... فرداش با بی میلی تمام رفتم یه گوشی خریدم و روزه بعدش گوشی جان روشن شدن .. فقط ۲۲۳ تومن ناقابل گیر کرده بود تو گلوش   

اقتصادی نوشت : من بیشترین قبض موبایلم ۱۳۸۴۰۰ تومن بوده ... شما چطور ؟

 

نظرات 6 + ارسال نظر
نونوش پنج‌شنبه 7 خرداد 1388 ساعت 20:22

وقت کردی به صفحه کامنت پانتی سر بزن :)

نونوش پنج‌شنبه 7 خرداد 1388 ساعت 21:02

فقط ایو بگم که خیلی وشحالم مینوسی دوباره چون من عاشق انرجی مثبتی هستم که میدادی همشه بهم گلی جونم .اقای بیتانم منو و گلی قراره با هم بیام ترکیه رو ببینیم «:))))))))))

nanazi جمعه 8 خرداد 1388 ساعت 07:26 http://ab5648li.blogsky.com

یادت باشه گلی خانوم !! فقط خوبه که من اهل قهر بازی و اینا نیستم !! هووووم هوووووم الان میرم خودم رو از پشت بوم پرت میکنم پایین یه نامه هم مینویسم به همه میگم تخصیر کی بوده ....

نونوش جمعه 8 خرداد 1388 ساعت 19:24

گلی جونم :****** یادته اون اس ام اس بازی ها چقدر تو گوشیت تصویری و تکست بود؟؟‌:دی منه گیج اخه چرا واسه پانتی اونا رو گذاشتم؟‌:دی

پانتی شنبه 9 خرداد 1388 ساعت 09:26 http://pantijoon.persianblog.ir/

وای گلییییییی..همهء مدارکت نابود شد؟ چه فضاحتییییییییییی...این همه داستان نوشتی، آخرش ننوشتی که بالاخره چه گوشش خریدی. نمیگی ملت از فضولی میمیرن؟!!! ولی عجب اراده ای داشتی در مقابل عوض نکردن گوشی! مرسی وفادارررررررررر! واقعا به کمال رسیده بودی در این زمینه!!
من بیشترین قبض موبایلم 35هزارتومن بود!!!! البته با عرض شرمندگی! خیلی خجالت میکشم جلوی شما پیشکسوتان موبایل باز!!! خوب ما پیر پاتالا ر کی تحویل میگره؟ دورهء جوونی ما هم که از این قرتی بازیا خبری نبود! تازه موبایل اختراع شده بود و اسمش به گوشمون خورده بود!! خلاصه آره ننه اون زمونا، کاغذ و جزوه بین هم رد و بدل میکردن!!!!
میبوسمت عزیزم و شاد باشی همیشهههههههههههه
مرده شور این بلاگ اسکای رو ببره که آیکون نداره!!(شیطااااااااان)

nanazi شنبه 9 خرداد 1388 ساعت 10:33 http://ab5648li.blogsky.com

خوب به موقع رسیدی ! دیگه رسیده بودم لبه پشت بوم ها!!!
خوب من دیدم این سی و یک سالگی داره میره زشته پشت سرش آهنگای دیش داری دیم بزارم !! یه کم محزون باشیم دلش خنک بشه !! آخه دیدی یه دفه دوباره برگشت !! ولی خوشبختانه الان در کمال صحت و سلامت با سی و دو سالگی عزیز داریم حالش رو میبریم ..............

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد