نه گفتنی !
نه گفتنی !

نه گفتنی !

من هنوز یک انسانم ...

           

             1195422200939964173johnny_automatic_girl_and_boy_svg_med

 

                     اگر به خانه‌ی من آمدی

برایم مداد بیاور 

مداد سیاه  

می‌خواهم روی چهره‌ام خط بکشم

تا به جرم زیبایی در قفس نیفتم

یک ضربدر هم روی قلبم تا به هوس هم نیفتم!

یک مداد پاک کن بده برای محو لب‌ها

نمی‌خواهم کسی به هوای سرخیشان، سیاهم کند!

یک بیلچه، تا تمام غرایز زنانه را از ریشه درآورم

شخم بزنم وجودم را … بدون این‌ها راحت‌تر به بهشت می‌روم گویا!

یک تیغ بده، موهایم را از ته بتراشم، سرم هوایی بخورد

و بی‌واسطه روسری کمی بیاندیشم!

نخ و سوزن هم بده، برای زبانم

می‌خواهم … بدوزمش به سق

… اینگونه فریادم بی صداتر است!

قیچی یادت نرود،

می‌خواهم هر روز اندیشه‌ هایم را سانسور کنم!

پودر رختشویی هم لازم دارم

برای شستشوی مغزی!

مغزم را که شستم، پهن کنم روی بند

تا آرمان‌هایم را باد با خود ببرد به آنجایی که عرب نی انداخت.

می‌دانی که؟ باید واقع‌بین بود !

صداخفه ‌کن هم اگر گیر آوردی بگیر!

می‌خواهم وقتی به جرم عشق و انتخاب،

برچسب فاحشه می‌زنندم

بغضم را در گلو خفه کنم!

یک کپی از هویتم را هم می‌خواهم

برای وقتی که خواهران و برادران دینی به قصد ارشاد،

فحش و تحقیر تقدیمم می‌کنند،

به یاد بیاورم که کیستم!

ترا به خدا … اگر جایی دیدی حقی می‌فروختند

برایم بخر … تا در غذا بریزم

ترجیح می‌دهم خودم قبل از دیگران حقم را بخورم !

سر آخر اگر پولی برایت ماند

برایم یک پلاکارد بخر به شکل گردنبند،

بیاویزم به گردنم … و رویش با حروف درشت بنویسم:

من یک انسانم

من هنوز یک انسانم

من هر روز یک انسانم 


 از غاده السمان ( شاعر سوری )

نظرات 6 + ارسال نظر
mitra چهارشنبه 7 بهمن 1388 ساعت 22:17 http://www.market2iran.com

سلام دوست خوب وبلاگت بسیار عالیه اگه بتونی مطالب را زیاد کنی خوبترم میشه اگه تونستی به منم سربزن

رژانو پنج‌شنبه 8 بهمن 1388 ساعت 13:04

سلام

چطوری/؟؟؟خوبی/؟چقدر این شعر قشنگ و پر مفهوم بود..دلم برات تنگ شده بود...

سمیرا پنج‌شنبه 8 بهمن 1388 ساعت 23:16

دزدیدمش با اجازه.

الی جمعه 9 بهمن 1388 ساعت 18:04

تو ور خدا داغ دلمونو تازه نکن که چقده بدبختیم

پانتی شنبه 10 بهمن 1388 ساعت 10:53 http://pantijoon.persianblog.ir/

چقدر این شعره بامزه اسسسسس! ‌مخصوصا اون تیکهء "برایم پورد رختشویی بیاور..." ولی بیشتر به افکار و دغدغه های یه شاعر ایرانی شبیه بود تا یه شاعر سوری!! چه جالببببببب...

شهره شنبه 10 بهمن 1388 ساعت 16:17 http://shohreafagh.persianblog.ir/

میگم عجب افکار فلسفی داشته این شاعر!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد