خانه عناوین مطالب تماس با من

نه گفتنی !

نه گفتنی !

روزانه‌ها

همه
  • زندگی آرام
  • چاق سلامتی
  • Miss September
  • دلنوشته های یک خیال کبود
  • چلمن خان
  • اتفاق های روزانه
  • سطرهای سپید
  • در آغوشم خواهی ماند
  • یک زن ...
  • ما دو نفر
  • پلاک ۱۳

پیوندها

  • گیلاس خانومی هستم
  • لنگ دراز
  • رز سفید
  • من و همسرم در اروپا
  • daily of Mr.Zip & Mrs.ZigZag
  • پیچ و مهره ها هم عاشق می شوند !!!
  • من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم
  • آشیانه عشق من و آقای همسر
  • روزهای به هم ریخته
  • غیر ممکن است
  • ابراهیم در آتش
  • بیا تا برویم
  • ماه هفت شب
  • بلندی های بادگیر
  • گوریل فهیم
  • تلخ نوشته ها
  • روزهای بهم ریخته
  • روزگار من
  • وفادار دلشکسته ی مرده
  • برای امروز، فردا و همیشه ام
  • خاطرات یک پزشک قانونی
  • آشپزی رنگین
  • آشپزی با الی گولو
  • روی میز آشپزخانه
  • خونه ای رو بام دنیا
  • آشپزی واسه تینام
  • آشپزخانه کوچک من
  • آموزش گام به گام ترکی استانبولی
  • پخش زنده شبکه های صدا و سیما
  • مترجم پینگلیش به فارسی
  • تقویم
  • Life in Tirana

جدیدترین یادداشت‌ها

همه
  • به خودت نگیر عادتشه !
  • See you later gaslighter !
  • من در سرزمین کافه ها !!!
  • اهلی
  • زندگیه در جریان
  • هین سخن تازه بگو تا دو جهان تازه شود
  • مستراحی به وسعت یک سرزمین
  • من و دنیا با هم به دورت می چرخیم
  • و ز می کهنه بنه آغاز نو !
  • ماه من
  • گنجای شخصی !
  • من هنوز یک انسانم ...
  • زبان رنگها
  • قصه تکرار
  • حس کردنیست قصه عشقم نه گفتنی !!

بایگانی

  • آبان 1401 2
  • اردیبهشت 1392 1
  • آبان 1391 1
  • آبان 1390 1
  • خرداد 1389 3
  • اسفند 1388 2
  • بهمن 1388 2
  • دی 1388 1
  • آذر 1388 1
  • آبان 1388 1
  • شهریور 1388 8
  • مرداد 1388 3
  • تیر 1388 5
  • خرداد 1388 7
  • اردیبهشت 1388 2
  • فروردین 1388 1
  • اسفند 1387 1
  • بهمن 1387 1
  • آبان 1387 2
  • شهریور 1387 2
  • اردیبهشت 1387 1
  • فروردین 1387 2

تقویم

آبان 1401
ش ی د س چ پ ج
1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30

آمار : 100071 بازدید Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • به خودت نگیر عادتشه ! چهارشنبه 25 آبان 1401 11:11
    "‏أحیانًا لا نرید الشفاء لأن الألم هو الرابط الأخیر لما فقدناه" شبیه درنای هنوز نامنقرضی که هر سال به ایران میاد و دست از سفر برنمیداره، هرشب از همه‌ی یأس‌های بزرگم به امیدهای کوچکم برمی‌گردم و دست از مبارزه برنمیدارم !
  • See you later gaslighter ! جمعه 13 آبان 1401 03:43
    "دیدمش گفتم منم نشناخت او..." مهم نیست آدما کی و چرا وارد زندگیت میشن و کی و به چه علت ازت فاصله می گیرن. این مهمه که باور داشته باشی هر فردی که وارد زندگیت میشه، مسئول رسوندن یه پیغام بهته. سعی کن از این پستچی بهترین نامه رو بگیری. شاید اگه اون نمیومد تو همیشه منتظر یک تجربه،یا یه خبر می موندی ! # aka...
  • من در سرزمین کافه ها !!! شنبه 7 اردیبهشت 1392 14:51
    مردم اینجا علاقه خاصی به قهوه خوردن دارن و ساعتها وقتشون رو تو کافه ها می گذرونن و از حق هم نباید گذشت که کافه نشینی اینجا خیلی لذت بخشه .. تو اکثر کافه ها فضای سبز و اینترنت وایرلس و موزیکای روح بخش هست که میتونی با سفارش دادن یه قهوه و یه لیوان آب بیشتر از 2 ساعت یه میزو برای خودت داشته باشی و هیچ کس ازت نمیخواد بعد...
  • اهلی جمعه 26 آبان 1391 12:35
    چقدر دوست دارم این آرامشی رو که امروز به قلبم حاکمه .. انگار دوباره اهلی ات شدم مرد .. باور می کنی ؟ من ؟!! با همه ی دیونگی هام دوباره اهلی شده باشم ... وقتی از پنجره ساختمونای روبرو رو نگاه می کنم که انگار زیر نور خورشید لم دادن و دارن آفتاب میگیرن بیشتر مطمئن میشم که امروز روزه آرامشه .. آرامشه من ..آرامشه این شهر و...
  • زندگیه در جریان سه‌شنبه 3 آبان 1390 18:36
  • هین سخن تازه بگو تا دو جهان تازه شود سه‌شنبه 25 خرداد 1389 12:31
    من یک زن معمولی هستم تو هم یک مرد معمولی هستی و ما هر دو نیازهای معمولی داریم نیاز به آب و غذا و کمی هوا و این که با هم باشیم و همدیگر را دوست داشته باشیم و این که خیلی معمولی بمیریم ... پس چرا سعی می کنی همه چیز را آنقدر سخت بگیری عزیزم؟ وقتی که زندگی تا این حد معمولی است پس بدترین چیزی که می تواند برای من و تو اتفاق...
  • مستراحی به وسعت یک سرزمین دوشنبه 10 خرداد 1389 15:32
    به یاد معصومیت لجن مال شده ی تمام فرزندان وطنم : بسیار دور از هم قد کشیده ایم . هر یک بر فراز صخره ای بلند و دره ای عمیق میان مان که با هیچ خاکستری پر نخواهد شد . جدایمان کردند . از روز اول مهر . با پوشش های متفاوت . مانتو و مقنعه و چادر تیره بر من پوشاندند و تو را با لباس فرم و کله ای تراشیده به ساختمانی دیگر...
  • من و دنیا با هم به دورت می چرخیم یکشنبه 9 خرداد 1389 23:32
    نمی دونم قصه عینکم کلاس اول دبیرستان رو یادتون یا نه ؟ همون قصه ناتورالیستی در مورد ضعیف بودن چشم یه پسر .. تا وقتی عینکی نباشی نمی تونی عمق احساس پسرک رو بعد از اولین باری که عینک زده و برگای درخت رو جدا جدا دیده بفهمی ... حالا شده حکایت ما که بعد از 11 سال همنشینی با کامپیوتر و اینترنته دایال آپ الان۵-۶ ساعته که...
  • و ز می کهنه بنه آغاز نو ! شنبه 29 اسفند 1388 08:50
    ساعتای آخر ۸۸ دارن سپری می شن و من چقدر عاشق این شلوغی خیابونا و مراکز خریدم تو شب سال نو !!! درسته که اینجا ایرانه و از آتیش بازی و آهنگ و رقص شب سال نو خبری نیست .. درسته که شهر کوچیک من شاید کمتر از شهر بزرگ تو امکانات داشته باشه . اما به نظر من هر آدمی دقیقا همون جاییه که باید باشه .. مهم اینه که قدر جایگاه خودشو...
  • ماه من پنج‌شنبه 27 اسفند 1388 13:16
    یاد من باشد تنها هستم ماه بالای سر تنهاییست
  • گنجای شخصی ! جمعه 16 بهمن 1388 22:21
    بعضی از آدما هستن که جز رفقای قدیمی محسوب میشن .. آدمایی که با هر کدوم‌شون چهار پنج سال هیستوری داریم. آدمایی که یه زمانی رفیق بودن، یه مدتی عاشق شدن، عاشق‌شون شدیم، یه مدت رابطه جلو رفت ، یه مدت دیگه جلو نرفت، یه مدت رفتیم پی کارمون، بعد برگشتیم گفتیم آقا هر چی بوده گذشته دیگه، رفیق که هستیم که، هوم؟ آخه اینجوری...
  • من هنوز یک انسانم ... چهارشنبه 7 بهمن 1388 21:21
    اگر به خانه‌ی من آمدی برایم مداد بیاور مداد سیاه می‌خواهم روی چهره‌ام خط بکشم تا به جرم زیبایی در قفس نیفتم یک ضربدر هم روی قلبم تا به هوس هم نیفتم! یک مداد پاک کن بده برای محو لب‌ها نمی‌خواهم کسی به هوای سرخیشان، سیاهم کند! یک بیلچه، تا تمام غرایز زنانه را از ریشه درآورم شخم بزنم وجودم را … بدون این‌ها راحت‌تر به...
  • زبان رنگها چهارشنبه 9 دی 1388 00:06
    دیروز نزدیکای ظهر که می خواستم برم شرکت بی اختیار دستم رفت سمت مانتو سبزه و اون ژاکت سبزه که از ترکیه خریدم و عاشقشم .. وقتی می گم عاشقشم الکی نمی گما .. اینقدر از مدلش و رنگش خوشم اومد که با وجود اینکه سایز منو تموم کرده بود ۲ سایز بزرگترش رو خریدم .. فقط به عشق اینکه داشته باشمش !! خلاصه این یاپراک قصه ما دیروز تیپ...
  • قصه تکرار جمعه 6 آذر 1388 22:29
    آدما ،با هم و تنهان ! هر کدوم یه جور معمان بعضی واژه ها یه رازن بعضی واژه ها بی معنان! آدما نقشای رنگی گاهی شادن گاهی غمگین آخه زندگی بنا نیست که سراسر باشه شیرین زیر آسمون این شهر چرا دشمنی؟ چرا قهر؟ وقتیکه میشه تهی کرد جام زندگی رو از زهر آدما خوابن و بیدار آدما راضی و بیزار آدما قصه جاری قصه اشون قصه تکرار چی حقیقت...
  • حس کردنیست قصه عشقم نه گفتنی !! شنبه 30 آبان 1388 20:26
    سلام سلام به همه ی اهالی وبلاگستان . ما رو نمی بینین خوش می گذره ؟ باید ببخشین اگه یه مدت به در و دیوار این وبلاگ خاک نشسته بود ، آخه تو این مدت که بنده در اینجا غایب بودم در دنیای واقعی به شدت اکتیو و سر شلوغ و حاضر بودم و یه کم وقت برای اینجا کم داشتم . جونم براتون بگه که مهمترین خبرای این 2 ماهه این بوده که بنده یه...
  • You can win if you want سه‌شنبه 31 شهریور 1388 15:17
    کامپیوترم ویروس گرفته شدید و هر ۵ دقیقه یه بار ری استارت میشه.. مانیتورمم رژیم گرفته و تصویر رو کمر باریک نشون میده .. خلاصه خونه از کامی بازی خبری نیست و فقط از شرکت می تونم به اینترنت سرک بکشم ..به خاطر همین اگه تو این چند روزه نتونستم بهتون سر بزنم و عید دیدنی کنم باید ببخشید .. بیشتر با شومام نانازی بانو از یه...
  • برداشت آزاد .... جمعه 27 شهریور 1388 10:46
  • رازی به نام خلقت !! چهارشنبه 25 شهریور 1388 11:03
    IYI KI DOGDUN IYIKI VARSIN....BIR OMUR MUTLULUKLAR DILERIM....SENI COK SEVIYORUM....SENI COK OZLEDIM.... H Happy Birthday G Why not seize the day to check out how your life is going? Rethink your errors and remember your successes, forgive yourself for your failures and take pride in your achievements. And remember...
  • برای تو که عزیزی و عزیزی و عزیز ... دوشنبه 23 شهریور 1388 00:11
    Always on my mind Always in my heart I’ve been waiting for you night after night Like a shadow, staying close to the light Suddenly, you stand beside me And I see a million burning stars You are always on my mind Always in my heart And I can hear you call my name on a mountain high Always on my mind Always in my...
  • شناسنامه ی باکره ی من !! جمعه 20 شهریور 1388 14:56
    3-4 ماه پیش ( قبل از انتخابات ) یه شب که با بیتانم رفته بودیم بیرون حدودای ساعت 11 بود که داشتم بر می گشتم خونه و خیابونام حسابی خلوت بود .. 4-5 تا پسر سر کوچمون وایساده بودن و وقتی چشمشون به من افتاد عجیب داشتن فعل دید زدن رو صرف می کردن .. منم به خاطر اینکه از شر نگاهاشون راحت بشم سعی کردم زود برم سمت کوچه اینطوری...
  • خانوم نانی ! جمعه 13 شهریور 1388 00:44
    امروز یه بنده خدایی بهم گفت خانوم نانی !! یه لحظه فکرشو بکن ... نه فقط جان من یه لحظه فکرشو بکن !!! همون خانوم مرغه تو کارتون قلعه هزار اردک که همیشه یه دستش به گردنش آویزون بود و وقتی از در میخواست بیا تو دیوار می شکست !! وقتی طرف بهم گفت خانوم نانی اولش چند دقیقه خشکم زد .. بعد یه عالمه جیغ جیغ کردم سرش .. بعدشم کلی...
  • سیر و سرکه چهارشنبه 11 شهریور 1388 01:10
    دلم آروم و قرار نداره .. نمی دونم کجایی و تو چه وضعیتی و این حالمو بد می کنه ! برای فرار از اینهمه استرس و دلتنگی و دلشوره میام نت و شروع می کنم به سرچ کردن راجع به آلبانی ! قبل از هر چیزی سرود ملیشونو دانلود می کنم .. نمی دونی اون مارش نظامی با اون کلمه های عجیب غریب و دیدن اون پرچم سرخ اژدها نشون چقدر ضربان قلبم رو...
  • شتر گاو پلنگ !! سه‌شنبه 10 شهریور 1388 10:10
    وقتی هم رئیس باشی .. هم مرئوس ! هم مدیر عامل باشی ... هم آبدارچی !! هم طلبکار باشی ... هم بدهکار !!! . . . . . روزگارت میشه مثل روزگار من .. نمی فهمی چطور صبحت شب میشه و شبت صبح .. تو خواب انگلیسی حرف می زنی و تو بیداری ترکی !!! صبح بعد از سحری می زنی از خونه بیرون و شب موقع افطار بر می گردی ... تو روز با صد جور آدم...
  • گشتم بود ... بگرد هست !!! دوشنبه 19 مرداد 1388 22:22
    الان دو سه روزه که با دوستای قدیمی خلوت کردم و خبرای داغ داغی می شنوم ازشون و در موردشون و این حال و هوامو عوض می کنه .. از بین همشون ه.ر بیشتر منو به وجد میاره .. با اون طرز فکر جالبش به دنیا و با اون هوشه فوق العاده و پشتکارش ... هیچ وقت یادم نمیره کلاس پنجم ابتدایی چطور با قاطعیت در جواب معلمون که ازش پرسید می خوای...
  • ما حیونکی های بیچاره !! سه‌شنبه 13 مرداد 1388 22:15
    وقتی وبلاگ دار می شیم از دیدنه یه کامنتم ذوق می کنیم .. بعد کم کم کامنتا رو خصوصی و عمومی می کنیم .. بعد تر یادداشتهامونو خصوصی و عمومی می کنیم .. بعدم کوچ می کنیم به یه آدرسی که کسی نداشته باشش ! تو این ۵ - ۶ سال زیاد دیدم و شنیدم و منم اینجوری بودم .. دوست نداشتم کامنتامو تاییدی کنم اما به دلیل نداشتن امکانات بلاگ...
  • پل های یک طرفه بی فرجام پنج‌شنبه 8 مرداد 1388 22:40
    یه نیگاه به شماره های داخل گوشیم میندازم . ۱۲۸ تا اسم جلوی چشمم بالا پایین می شن .. با خودم فکر می کنم بین این همه آدم کسی که الان حال منو بفهمه و آرومم کنه کیه ؟ ( البته به جزء بیتانم ) الان دلم می خواد با کی صحبت کنم ؟( بازم به جزء بیتانم ) جواب : هیچ کس !!! به این فکر می کنم که توی این ۲۵ سال به تعداد موهای سرم و...
  • آب نطلبیده ....!!!! یکشنبه 14 تیر 1388 13:13
    آب نطلبیده همیشه مراد نیست گاهی بهانه ایست که قربانیت کنند دیوونگیه منم مثل شاخص آلودگی هوا این روزا بدجوری بالاست . آستانه تحملم به شدت پایین اومده !!!
  • نامه دوم چهارشنبه 10 تیر 1388 13:30
    Sen ve Ben Uzun bir yol var aramizda Bir ucunda sen bir ucunda ben Bir ates yanar bagrimiza Atesi sen külü ben Ümit isigi parlar gönlümüzde Aglatan sen aglayan ben Hasretlik sarkilari söylenir hergün Söyleten sen söyleyen ben Askimiz dile geliyor mektubla Kagidi sen kalemi ben Beklerim hergün kavusmamizi Ümitle sen...
  • من در نگاه غیر من ! دوشنبه 8 تیر 1388 08:33
    از دستهای گرم تو کودکان توامان آغوش خویش سخن ها توانم گفت غم نان اگر بگذارد نغمه در نغمه در افکنده ای مسیح مادر ای خورشید از مهربانی بی دریغ جانت با چنگ تمامی ناپذیر تو سرودها می توانم کرد غم نان اگر بگذارد رنگ ها در رنگ ها دوید از رنگین کمان بهاری تو که سرا پرده در این باغ خزان رسیده بر افراشته است نقش ها می توانم زد...
  • بودن تو آرزومه جمعه 5 تیر 1388 13:17
    دیشب شب آرزوها بود و هر کسی یه آرزویی داشت .. آرزوی منم تو بودی عزیز دلم .. دیشب وقتی تو ایوون گلخونه روی تخت دراز کشیده بودم و ستاره ها بالای سرم سوسو می زدن من فقط داشتم به تو فکر می کردم .. این روزا پره دلشوره و اضطراب و استرسم ... همش منتظر خبرم ..خدایا به بزرگی و جلال و جبروتت قسمت می دم همه چیز رو ختم به خیر کن...
  • 50
  • صفحه 1
  • 2