نه گفتنی !
نه گفتنی !

نه گفتنی !

خواننده خاموش

بعد از یه مدت که هیچ خبری ازش نداری .. بعد از اینکه چند بار بهت زنگ زده و تو به عمد یا غیر عمد باهاش صحبت نکردی .. دوباره بهت زنگ می زنه .. بعد از سلام احوال پرسی معمول یه راست میره سر اصل مطلب :
اون :هنوز وبلاگ می نویسی ؟
من : نه .. چطور مگه ؟
اون : هیچی همین طوری!
باز یه کم حرف می زنه از این ور و اون ور و دوباره می گه :
از گیگیل چه خبر ؟ سم سم این دفعه که از تهران اومده بود سراغ تو و گیگیلو می گرفت  !!
منم در کمال سادگی می گم :
تو بهمن سر فوته یه عزیزی چند هفته ای باهاش در ارتباط بودم .
اون : فوت کی؟
من : ولش کن ..
و در کمال تعجب اون با اونهمه کنجکاوی که همیشه تو وجودش بوده و هست ول می کنه ..
یه کم دیگه صحبت می کنیم و هی جسته گریخته سوالایی می پرسه که اون موقعه برات خیلی عادی جلوه می کنه اما امروز که داری وبلاگ یه آشنا رو می خونی تو کامنت دونیش اسمه یکی از دوستاتو که اینجا رو می خونه می بینی .. .می ری تو لینکهاش و بعد از اینکه چند تا لینکو دنبال می کنی و چند تا صفحه باز و بسته می شه می رسی به نه گفتنی !!بعلههه همه اون سوالها ...همه اون حرفها از خوندن سطرهای نه گفتنی به ذهنه طرف رسیده ...
اولین چیزی که میاد تو ذهنت حذف وبلاگته .. اما اینو از ته دل نمی خوای .. بعد یکم فکر می کنی به یک نیمچه مترجم با چشمه ای از آرزوهای خشکیده که از زندگی هیچ چیز نمی خواد جز اینکه تا هست، از بودنش آسیبی به کسی نرسه .. فکر می کنی که این آدم هشت ساله که تو زندگیته .. چه خودش .. چه سایه اش .. چه حرفاش .. به این فکر می کنی که خوندن بی اجازه نوشته هات اسمش آسیب رسوندن هست یا نه .. خیلی چیزا به ذهنت می رسه .. اما یه دفعه وسط اونهمه فکر و خیال بد دلت برای بیتانم تنگ می شه که الان ایران نیست .. یاده وبلاگ خانم مهره و آقای پیچ می افتی که موقعه اسباب کشی آقای پیچ وسط اونهمه اسباب اثاثیه یه دفعه دلشون عشق بازی می خواد .. صفحه مدیریت وبلاگتو باز می کنی :
عنوان یادداشت : خواننده خاموش   

بدون اینکه یه کلمه دیگه بنویسم می رم سراغ تلفن :
سلام عزیزم.......................
بیتانم عصبانیه با خانومش داشته دعوا می کرده .. اما گوشیشو جواب می ده  

بعد از اینکه گوشی رو می ذارم به این فکر می کنم که ما آدما چقدر عجیبیم توی چه شرایطی یه دفعه دلمون عشق می خواد ..  


 مهم برای من تویی عزیزم حالا چه فرقی می کنه که چند تا خواننده خاموش دارم ..  

جدی چه فرقی می کنه ؟

نظرات 10 + ارسال نظر
مدوسا جمعه 11 اردیبهشت 1388 ساعت 16:16

گلی جونم چی ناراحتت کرده؟ هوم؟؟؟؟

لیلی جمعه 11 اردیبهشت 1388 ساعت 16:41

چرا با خانومش دعوا داشته ؟ چون دیگه مثل قبلا واسش جذاب نیست؟ چون دلش نمیخواد اون خلوتش رو بهم بزنه؟
ممممممممممم! گلی با اجازه ات نظرت رو توی وبلاگم حذف میکنم چون یه سری از همین خواننده های خاموش دارم که نمیخوام چیزی بدونن!!

مدوسا جمعه 11 اردیبهشت 1388 ساعت 20:52

تو هم همیشه گلبرگ جون بودی عزیزم جدیدا هوس کردم گلبرگ کنم چون گلبرگ خالی شیک تره. بخدا من اینجوری فک میکنم. حس میکنم گلبرگ خالی ابهت اسمتو نشون میده.خلاصه که خیلی دیوونم اینطوری فم میکنم نه؟

nanazi جمعه 11 اردیبهشت 1388 ساعت 22:35

گلی من کی باشم که تو رو متهم کنم یا نکنم ! مسئله قضاوت درمورد آدما رو هم من اصولا گذاشتم کنار! اینکه اون توی این 16 سال به جای اینکه به حل مشکلش فکر کنه هی بهش دامن میزده هم باز به من ربطی نداره! و البته اینکه من قلبا از این فرد خوشم نمیاد هم یه احساس شخصیه ! ولی یه چیزی رو که فکر میکنم بهم ربط داشته باشه یه دوستیه که احساس میکنم داره با احساسش بازی میکنه و من واسه عاقبتش میترسم !
گلک من ! مردا اصلا موجودات قابل اعتمادی نیستن! اصلا و ابدا! من یه چند وقتی اصلا نیومدم و کامنت نذاشتم چون فکر میکردم ممکنه کامنتام با احساسات شخصیم قاطی بشه و تو یه جور دیگه برداشت کنی ! ولی متاسفانه انگار موفق نشدم و تو همین یکی دو دونه کامنت هم کار خودم رو خراب کردم !!

خیلی وقته اینجاها نیومدم

پانتی شنبه 12 اردیبهشت 1388 ساعت 09:27 http://pantijoon.persianblog.ir/

سلام سلام گلی جون خودم!‌خوبی جیگر؟؟؟؟ چه عجب شما رو زیارت کردیم خانومی؟ باور کن اینقدرررررر دلم برات تنگ شده که نگو! حیف که نمیفهمی!!! این ؛حیف که نمیفهمی؛ هم واسه خودش شده ضرب المثل!! نمیدونم اصلا انگار قسمت نیست بهت تلفن کنم. تو هم که این وسط، عاشق شدی و اصلا یادی از ما نمیکنی!!(زبوووووووون)
بگذریم.. بیتانم ایران نیست؟ پس بگو چرا اینقدر بی حوصله ای!!! تو هم چه وقتی بهش زنگ زدیااا! بیچاره وسط داد و بیداد و هوار هوار، یهو مجبور شده عشقولانه رفتار کنه!!! چقدر اینجور مواقع آدم لجش میگیره...واسه منم اینجور چیزا پیش میاد.مثلا یهو عشقم قلمبه میشه و واسه پرهام اس ام اس میزنم دلم برات تنگ شده، بعد میبینم اون در کمال بی احساسی جواب میده اوکی!!!!! آخ همیچین سنگ رو یخ میشم که نگو! بعدش معلوم میشه تو جلسه بوده و اصلا وقت کل کل انداختنهای عشقولانه نداشته!! ولی کلا خیلی لج آدم درمیاد!!
خوب عزیزم ایشالله همیشهههههههههه شاد و سلامت و پرآرامش باشی..میبوسمتتتتتت هزارباررررررررررررررررررر و ممنون که برام کامنت گذاشتی. اگه حوصله نداری، اصلا لزومی نداره خودتو توی منگنه بزاری عزیزم. من درکت میکنم...بوس بوسسسسسسسسسس

عسل شنبه 12 اردیبهشت 1388 ساعت 17:04 http://ilbra.persianblog.ir

گلبرگ جون من هیچوقت ازت بدم نمیاد چون خیلی ساله می خونمت و می دونم که نیت بدی نداری. اما تا ازدواج نکنی نمی تونی حرف منو بفهمی. یک زن حتی اگه بدترین رابطه رو هم با شوهرش داشته باشه دوست نداره یک زن دیگه باعث بهبود این رابطه بشه. یک زن از هر کسی که به شوهرش نزدیک بشه و از نظر عاطفی اونو تحت تاثیر قرار بده متنفره و اینو خیانت می دونه. خیانت فقط جنبه جسمی نداره جنبه عاطفی اون خیلی بیشتر و بدتره.
برات آرزوی بهترینها رو دارم دوست خوبم.

مدوسا یکشنبه 13 اردیبهشت 1388 ساعت 10:58

گلی اصلا فکر خواننده ی خاموشو نکن. باور کن مهم نیست.تو هر جایی که باشی و هر چند تا وب داشته باشی کسای که بخوان ادمو پیدا کتت پیدا میکنن. تو همیشه خودت بودی و بخاطر همینه که اینقدر همه دوست دارن.

[ بدون نام ] شنبه 2 خرداد 1388 ساعت 15:08

سلام عزیزمبیتانم////////////

[ بدون نام ] سه‌شنبه 6 مرداد 1388 ساعت 13:08

ببخشیدا.معنی کلمه خواننده خاموش دقیقا یعنی چه؟باور کن نمیدونم میشه توضییح بدی.ممنون

دقیقا مثل خودت .. بی نام و نشون .. بی آدرس .. کسی که فقط می خونه .. کسی که اجازه حرف زدن به نویسنده رو نمی ده و هر وقت خودش بخواد به حرف میاد ..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد